سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وای خلاصه بعده یه مدت طولانـــــــی اومدم ادامه داستانمو بنویسم!!

اینم از بقیه داستان:

خب اون شب تموم شد و پیترهم برگشت خونه.

جاش و پیتر بدون این که با هم صحبت کنن خوابیدن !!

صبح روز بعد هم مثل همیشه بود و اتفاق خاصی نیوفتاد!!

تا این روز بعد اومد و جاش یادش افتاد که کلاس دارن!!!ل

بعد رفت صبحانه رو حاضر کرد و پیتر رو هم صدا کرد.

بعد هر دو وقتی صبحانه خوردن رفتن حاضر بشن که برن کلاس . وقتی رسیدن همون طور که انتظار می رفت ماریا هم آمده بود.پیتر و جاش هم بدون اینکه چیزی بگن رفتن و چند صندلی اون ور تر از ماریا نشستن!

اون روز و چند جلسه دیگه هم رفتارشون همین طور بود .تا اینکه حدود 1 ماه بعد  وقتی رفتن به آموزشگاه پیتر با ماریا احوال پرسی مفصلی کرد و جاش هم همین طوری پیتر نگاه می کرد.

بعد هم جاش یه سلام کوتاه به ماریا کرد و دیگه چیزی نگفت!

تا اینکه 2هفته بعد یه دختر جدید  تو کلاس اونا ثبت نام کرد.

اسمش سوزان بود  دختر خوشگلی هم بود .

پیتر عاشق سوزان شد و به کلی ماریا رو از فکرش بیرون کرد.ولی جاش نه او هنوز هم عاشق ماریا بود و  هیچ علاقه ای نسبت  به سوزان نداشت.

درست یه هفته بعد از اینکه سوزان به کلاس اونا وارد شده یه پسر دیگه هم اومد که اسمش مایک بود .مایک پسر خوش قیافه ای بود و خیلی از دخترای اونجا هم ازش خوششون میامد.

.

.

.

.

.

بقیه اش هم بعدا می نویسم!!!!!!!!!!

 






تاریخ : یکشنبه 94/1/9 | 6:50 عصر | نویسنده : کارول | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


قالب وبلاگ

چت روم

هدایت به بالا

کد هدایت به بالا

کد موس فانتزی

SongText.in
song code
تصاویر زیباسازی نایت اسکین